خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باطنیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
باطنیه
/bāteniy[y]e/
معنی
از فرقههای شیعه که پیروان آن توجه به باطن دارند و مقید به قیود شریعت نیستند و به عقیدۀ آنان تقید به احکام شرع کار عوام است که ظاهر امور را میبینند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
باطنیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: باطنیَّة] bāteniy[y]e از فرقههای شیعه که پیروان آن توجه به باطن دارند و مقید به قیود شریعت نیستند و به عقیدۀ آنان تقید به احکام شرع کار عوام است که ظاهر امور را میبینند.
-
باطنیه
لغتنامه دهخدا
باطنیه . [ طِ نی ی َ ] (اِخ ) اسماعیلیه . اسماعیلیان . تعلیمیه . سبعیه . هفت امامیان . فاطمیان . باطنیان . حشاشین . ملاحده . فدائیان . فرقه ای از شیعه که سلسله ٔ ائمه را به اسماعیل فرزند مهتر امام جعفر صادق ختم کنند و اسماعیل را امام هفتم دانند. تعلی...
-
جستوجو در متن
-
خفیهگرا
واژگان مترادف و متضاد
باطنگرا، باطنی، باطنیه ≠ ظاهرگرا، قشریگرا
-
باطنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به باطن) [عربی. فارسی] bāteni ۱. مربوط به باطن: تمایل باطنی.۲. پیرو باطنیه.
-
اساس
لغتنامه دهخدا
اساس . [ اَ ] (اِخ ) نامی است که باطنیة به علی علیه السلام دهند. (بیان الادیان ).
-
بواطنة
لغتنامه دهخدا
بواطنة. [ ب َ طِ ن َ ] (اِخ ) ج ِ باطنی . باطنیان . باطنیه : و همان جایگاه برسق شهید گشت از زخم کارد بواطنه . (مجمل التواریخ ). و او را بواطنه بکشتند. (مجمل التواریخ ). رجوع به باطنی و باطنیه شود.
-
باطنباطنی
واژگان مترادف و متضاد
۱. خفیه، درونی ۲. خفیهگرایی ۳. باطنیه ۴. اسماعیلیه ≠ ظاهری، قشری
-
ابن طاهر
لغتنامه دهخدا
ابن طاهر. [ اِ ن ُ هَِ ] (اِخ ) یکی از رؤسای باطنیه ٔ حلب . در 509 هَ .ق . الب ارسلان او را دستگیر کرده و بکشت .
-
باطنی
لغتنامه دهخدا
باطنی . [ طِ ] (ص نسبی ) منسوب است به فرقه ٔ موسوم به باطنیه . آنکه بطریقه ٔ باطنیه گرویده باشد. سَبعی . قرمطی . هفت امامی . اسماعیلی . تعلیمی . فاطمی . رفیق . (النقض حاشیه ٔ ص 93). ج ، باطنیان و باطنیون : باطنش هست دیگر و ظاهرش دیگر است گویی شده ست ...
-
احمدبک
لغتنامه دهخدا
احمدبک . [ اَ م َ ب َ ] (اِخ ) صاحب مراغه . وی مردی شجاع و سخی بود لشکریان او پنجهزار بودند. باطنیه با وی غدر کردند و او در سال 508 هَ . ق . درگذشت .
-
حشاشین
لغتنامه دهخدا
حشاشین . [ ح َش ْ شا ] (اِخ ) لقب پیروان حسن صباح و گاه مطلق اسماعیلیان . سبعیان . باطنیان . هفت امامیان . قرمطیان . ملحدان . فاطمیان . اسماعیله . قرامطه . ملاحده . باطنیه . فاطمیة. سبعیة. رجوع به اسماعیلیه شود.
-
تعلیمیه
لغتنامه دهخدا
تعلیمیه . [ ت َ ی َ ] (اِخ ) رجوع به تعلیمی و خاندان نوبختی چ اقبال ص 55 و 252 و غزالی نامه ص 326 و اسماعیلیه و باطنیه و ملاحده و سبعیه و هفت امامیان شود.
-
اصطخری
لغتنامه دهخدا
اصطخری . [ اِ طَ ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن سعید اصطخری . (322 - 404 هَ . ق . / 934 - 1013 م .) از قضات و شیوخ و مشاهیر معتزله بود. او راست تصانیفی در رد بر باطنیه . (از اعلام زرکلی ).
-
رفاعة
لغتنامه دهخدا
رفاعة. [ رِ ع َ] (اِخ ) یا رفاعةبن عبدالوارث ، از پیشوایان اصحاب دعوت باطنیه در دوران حکومت فاطمی بود. وی در حدود سال 410 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی چ جدید ج 3).