لغتنامه دهخدا
باهلی . [ هَِ ] (اِخ ) ابوالحکم عبیداﷲبن مظفربن عبداﷲ باهلی اندلسی المریی ، مردی فاضل و در طب و حکمت استاد بود و شعر میگفت و خوش سخن بود. موسیقی میدانست و عود می نواخت و در جیرون در دکانی به طبابت می نشست . به بغداد و بصره سفری کرد و سپس به دمشق بازگشت و در همانجا در شب چهارش