باقونهلغتنامه دهخداباقونه .[ ن َ ] (اِخ ) نام دختر مهدی خلیفه ٔ عباسی . این دختراز کنیزکی رحیم نام بدنیا آمد که عباسه نیز از بطن اوست . رجوع به عقدالفرید ج 5 ص 342 و 343 و <span class="hl" dir=
بی باکانهلغتنامه دهخدابی باکانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) از روی شجاعت . متهورانه . از روی بی پروایی . (از ناظم الاطباء). از روی بی باکی . متهورانه . (فرهنگ فارسی معین ).
هدف بزرگ و مهیج و بیباکانهbig-hairy-audacious goalواژههای مصوب فرهنگستانهدفی بلندمدت و چالشبرانگیز که چشمانداز خواستار تحقق آن است اختـ . هدف ب.م.ب. BHAG