بالاکوهلغتنامه دهخدابالاکوه . (اِخ ) دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). رجوع به کعب عمر شود.
آشیان بالقوه،کُنام بالقوهpotential nicheواژههای مصوب فرهنگستانمحیطی که بهدلیل شرایط مناسب احتمال حضور یک گونه در آن زیاد است
بالقوهفرهنگ فارسی عمید۱. ویژگی آنچه میتواند به وجود آید ولی هنوز به وجود نیامده.۲. (قید) با امکان بروز در آینده.
بالاچاقیلغتنامه دهخدابالاچاقی . (حامص مرکب ) عمل بالاچاق .- بالاچاقی کردن ؛ مکابره و بیشتر در سخن درشتی کردن و برتری خواستن . مجادله . بی ادبی با بزرگتر. نسبت ببزرگتر در گفتار از حد ادب بیرون شدن . سخنان بی ادبانه و جسورانه گفتن کهتر نسبت به مهتر. (یادداشت مؤلف ).<br
بالقوةلغتنامه دهخدابالقوة. [ بِل ْ ق ُوْ وَ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + قوه ) مقابل بالفعل . بالاستعداد. اثری که در چیزی پنهان باشد و هنوز بروز نکرده باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به قوه شود.
بندپیلغتنامه دهخدابندپی . [ ب َ پ ِ ] (اِخ ) ناحیه ای است در مازندران حدشمالی بارفروش . شرقی سوادکوه . جنوبی فیروزکوه . و غربی لاریجان . ناحیه ٔ کوهستانی است . در قسمت علیای رود بابل واقع است . بسه قسمت تقسیم میشود. بندپی غربی . بندپی شرقی و بالاکوه . از طوایف آن ملکشاهی ، فیروزجاه ،عمران آری
کابللغتنامه دهخداکابل . [ ب ُ ] (اِخ ) شهر مهم و پایتخت افغانستان در 43درجه و 30 دقیقه عرض شمالی و 69 درجه و 13 دقیقه ٔ طول شرقی ، در <span class="hl" dir="l