خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بایستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بایستن
/bāyestan/
معنی
لازم بودن؛ واجب بودن؛ بایسته بودن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ضرور بودن، لازمبودن، واجب بودن
۲. شایسته بودن، مناسببودن، درخور بودن
فعل
بن گذشته: بایست
بن حال: باید
دیکشنری
behoove, get, must, need, want
-
جستوجوی دقیق
-
بایستن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ضرور بودن، لازمبودن، واجب بودن ۲. شایسته بودن، مناسببودن، درخور بودن
-
بایستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: āpāyastan] ‹باییدن› [قدیمی] bāyestan لازم بودن؛ واجب بودن؛ بایسته بودن.
-
بایستن
لغتنامه دهخدا
بایستن . [ ی ِ ت َ ](مص ) لازم بودن . واجب بودن . ضروری بودن . (ناظم الاطباء). لزوم . وجوب . محتاج ٌالیه بودن . (آنندراج ). ضرورت داشتن . لزوم داشتن . واجب آمدن . احتیاج پیدا شدن . مورد نیاز بودن . بکار بودن . محتوم بودن . و این فعل از افعال تأکید ا...
-
بایستن
فرهنگ فارسی معین
(یِ تَ) [ په . ] (مص ل .) لازم بودن ، ضرورت داشتن .
-
بایستن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
behoove, get, must, need, want
-
بایستن
دیکشنری فارسی به عربی
تطلب
-
جستوجو در متن
-
وایست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] vāyest = بایستن
-
باییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] bāyidan = بایستن
-
بایان
لغتنامه دهخدا
بایان . (نف ) صفت فاعلی از بایستن . رجوع به بایا و رجوع به بایستن شود.
-
بائیدن
لغتنامه دهخدا
بائیدن . [ دَ ] (مص ) لازم بودن . بایستن . (آنندراج ).
-
تطلب
دیکشنری عربی به فارسی
بايستن , لا زم داشتن , خواستن , مستلزم بودن , نياز داشتن
-
necessitate
روانشناسی
ایجاب کردن ، مستلزم بودن ، ناگزیر ساختن ، بایستهکردن ، بایستن ، واجب ...
-
require
روانشناسی
نیاز داشتن ، لا زم بودن ، لا زم دانستن ، بایستن ، لازم داشتن ، خواستن ...
-
بایستگاه
لغتنامه دهخدا
بایستگاه . [ ی ِ ] (اِ مرکب ) جای بایستن . موقع لزوم و ضرورت . || آرزو. میل . تمنا. (ناظم الاطباء).