بایگانفرهنگ فارسی عمیدکسی که نامهها و اسناد اداری را در جای مخصوص آنها ضبط میکند؛ نگهدارنده؛ ضَبّاط؛ آرشیویست.
بایگانلغتنامه دهخدابایگان . (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد در 13 هزارگزی باختر فیروزآباد. سکنه ٔ آن 300 تن . آب از چشمه . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7</sp
بایگانلغتنامه دهخدابایگان . (ص ، اِ) حافظ. نگاهدارنده . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ).- آذربایگان ؛ نگاه دارنده و حافظ آتشخانه . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). در کلمه ٔ آذربایجان یاقوت می گوید مرکب است از آذر بمعنی آتش و بایگان بمعنی حارس . (یادداشت
حبانلغتنامه دهخداحبان . [ ح َب ْ با ] (اِخ ) ابن قیس بن عَرِقة. یکی از تیراندازان معروف قریش است . وی و ابواسامه ٔ جشمی و چند تن دیگر همیشه در پیشاپیش سپاه قریش به جنگ پیغمبر می شدند.عرقة جده ٔ او و جده ٔ خدیجه زوجه ٔ رسول است . مقریزی گوید: نخستین شهید از انصار روز بدر حارثةبن سراقة بود که ح
بایگانیفرهنگ فارسی عمید۱. عمل بایگان؛ ضبط.۲. (اسم) جایی که نامهها و اسناد ادارات دولتی یا بنگاههای ملی نگهداری میشود؛ آرشیو.
بایگانیلغتنامه دهخدابایگانی . (حامص ) عمل بایگان . || ضبط. (لغات مصوبه ٔ فرهنگستان ). نام دائره ای در ادارات دولتی و بنگاههای ملی که اعضاء آن مأمور ضبط و نگاهداری پرونده ها و نامه ها هستند و بهنگام مراجعه آن اسناد را در اختیار مراجعان میگذارند. این کلمه را میتوان در برابر ترکیب دفاتر خلود (تذکر
بایگانیarchives 3واژههای مصوب فرهنگستانمحل ضبط اسناد و تصاویر و نامهها و پروندهها * مصوب فرهنگستان اول
بایگانیفرهنگ فارسی عمید۱. عمل بایگان؛ ضبط.۲. (اسم) جایی که نامهها و اسناد ادارات دولتی یا بنگاههای ملی نگهداری میشود؛ آرشیو.
بایگانیلغتنامه دهخدابایگانی . (حامص ) عمل بایگان . || ضبط. (لغات مصوبه ٔ فرهنگستان ). نام دائره ای در ادارات دولتی و بنگاههای ملی که اعضاء آن مأمور ضبط و نگاهداری پرونده ها و نامه ها هستند و بهنگام مراجعه آن اسناد را در اختیار مراجعان میگذارند. این کلمه را میتوان در برابر ترکیب دفاتر خلود (تذکر
بایگانیarchives 3واژههای مصوب فرهنگستانمحل ضبط اسناد و تصاویر و نامهها و پروندهها * مصوب فرهنگستان اول
آذربایگانلغتنامه دهخداآذربایگان . [ ذَ ی ِ ] (اِخ ) آذربایجان : گزیده هرچه در ایران بزرگان ز آذربایگان و ری و گرگان . (ویس و رامین ).ارمغان فتح آذربایگان شعر من است ورچه شعری را بجای ارمغان نتوان گرفت .اثیر اخس
گربایگانلغتنامه دهخداگربایگان . [ گ َ ی ِ ] (اِخ ) همان صحرای گرمابکان است . (فارسنامه ٔ ناصری ص 25 فهرست ) : او امیر اصفهان و کره و گربایگان بود. (کتاب النقض ص 320). سعید قداح برشکل طبیبان میگشت در نواحی