بطسهلغتنامه دهخدابطسه . [ ب ُ س َ / س ِ ] (اِ) نوعی کشتی . (از دزی ج 1 ص 94). || پیمانه ٔ عرق معادل تقریبی یک پنت . (دزی ج 1 ص 94<
بطشةلغتنامه دهخدابطشة. [ ب َ ش َ ] (ع اِمص ) قوت و برتری بر دیگران . || قدرت و سطوت و اقتدار. || شدت . || (اِ) البطشة الکبری ؛ طبل بزرگ . (ناظم الاطباء). || (اِخ ) بطشة الکبری ؛ جنگ بدر. (ناظم الاطباء) : یوم نبطش البطشة الکبری انا منتقمون . (قرآن <span class="hl" dir="
راست بخشلغتنامه دهخداراست بخش . [ ب َ ] (نف مرکب ) مقسط. (مهذب الاسماء). بخش کننده بقسط و عدل . بخش کننده بتساوی و استواء.
اعتبارات عقلیهلغتنامه دهخدااعتبارات عقلیه . [ اِ ت ِ ت ِ ع َ لی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مفاهیم عام و بسیط و کلی که در عقل تحقق دارند و بر موجودات مختلف الحقیقة اطلاق شوند، مانند: مفاهیم وجود، ماهیت ، شیئیت و حقیقت و ذات که بر جوهر وعرض و سواد و بیاض و انسان
اغتماسلغتنامه دهخدااغتماس . [ اِ ت ِ] (ع مص ) برابر رنگین کردن دست را: اغتمست المراءة غمساً. (منتهی الارب ). برابر رنگین کردن زن دست را. (ناظم الاطباء). رنگین کردن زن دست ها را بتساوی و بی نگار: اغتمست المراءة؛ غمست یدها خضاباً مستویاً من غیرتصویر. (از اقرب الموارد). خضاب کردن بی نگار. (یادداشت