afterدیکشنری انگلیسی به فارسیبعد از، پس از، عقب، در عقب، بتقلید، بیادبود، در پی، پشت سر، مابعد، در جستجوی، در صدد
بعددیکشنری عربی به فارسیپس از , بعداز , در عقب , پشت سر , درپي , در جستجوي , در صدد , مطابق , بتقليد , بيادبود
بستان الشماللغتنامه دهخدابستان الشمال . [ ب ُ نُش ْ ش َ ] (اِخ ) یکی از باغهای برآورده ٔ امیرتیمور بتقلید از باغهای شیراز در سمرقند. رجوع به تاریخ ابن عربشاه و تاریخ ادبیات ادوارد برون ج 3 ص 219 شود.
اریستکسنلغتنامه دهخدااریستکسن . [ اَ ت ُ س ِ ] (اِخ ) اَریستُکْسِنوس . فیلسوف و موسیقی دان یونانی . مولد او تارانت در حدود 350 ق . م . وی تلمیذ ارسطو بود و بتقلید سوئیداس چهارصد و پنجاه و سه تألیف کرد که از آنها فقط ((عناصرالنغم )) او بما رسیده و آن قدیمترین رسا