بثنیلغتنامه دهخدابثنی . [ ب َ ث َ ] (اِخ ) نضربن محرزبن بعیث بثنی از نواحی دمشق ، و از رواة حدیث بود. (از معجم البلدان ).
بتنیلغتنامه دهخدابتنی . [ ب َ ت َ ] (اِخ ) پتنی . جمال اﷲ هندی بتنی منسوب به پتنه از شهرهای هند. وی در 1501 م . در نهر والی گجرات بدنیا آمد و در مکه درس خواند و سپس به طریقه ٔ قادریه و سعدیه داخل گردید و در درگاه اکبرشاه مقامی یافت و سرانجام به قتل رسید. اورا
بطنیلغتنامه دهخدابطنی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بطن ، شکم . || مادری ، مقابل صلبی : برادر بطنی . خواهر بطنی .
بثنیةلغتنامه دهخدابثنیة. [ ب َ / ب ِ ث َ نی ی َ ] (ع اِ) برخی گویند همان نام بثنة است . بعضی نیز گویند که گندمی را منسوب به شهری بدین نام خوانده اند. و جمعی بدانجا منسوب اند. (از معجم البلدان ). نوعی از گندم نفیس که در ده بثنه پیدا شود. (ناظم الاطباء) (از آنند
بثنیةلغتنامه دهخدابثنیة. [ ب َ ث َ نی ی َ ] (اِخ ) نامی است که عرب بخصوص بر سرزمینهای حاصلخیز مجاور حوران و جولان ماوراء اردن داده است و مرکز آن اذرعات (درعا) بود وعرب بسال 634 م . آنجا را گرفت . (از اعلام المنجد).
بثنیةلغتنامه دهخدابثنیة. [ ب َ / ب ِ ث َ نی ی َ ] (ع اِ) برخی گویند همان نام بثنة است . بعضی نیز گویند که گندمی را منسوب به شهری بدین نام خوانده اند. و جمعی بدانجا منسوب اند. (از معجم البلدان ). نوعی از گندم نفیس که در ده بثنه پیدا شود. (ناظم الاطباء) (از آنند
بثنیةلغتنامه دهخدابثنیة. [ ب َ ث َ نی ی َ ] (اِخ ) نامی است که عرب بخصوص بر سرزمینهای حاصلخیز مجاور حوران و جولان ماوراء اردن داده است و مرکز آن اذرعات (درعا) بود وعرب بسال 634 م . آنجا را گرفت . (از اعلام المنجد).