بدءلغتنامه دهخدابدء. [ ب َدْ ءْ ] (ع مص ) آغاز کردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). ابتدا کردن . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). (از اقرب الموارد). بدء به بدءً. (از باب نصر). آغاز کردن به آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نو بیرون آوردن چیزی را نه بر مثال
بدءلغتنامه دهخدابدء. [ ب َدْءْ ] (ع اِ) آغاز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) . ابتدا. (از اقرب الموارد). آغاز هر چیز. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). لک بدؤه یعنی تراست آغاز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سر. (یادداشت مؤلف ). || نخست .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اول . (از اقر
آذرخش دانهتسبیحیbeaded lightningواژههای مصوب فرهنگستاننمودی ویژه از درخش یک آذرخش معمولی که در آن ناظر، در امتداد دید، بخشهای درخشانی به شکل دانههای تسبیح مشاهده میکند متـ . آذرخش زنجیرهای chain lightning آذرخش مرواریدی pearl lightning
نشان خودروbonnet badge, hood badgeواژههای مصوب فرهنگستاننشان یا نام خودروساز که بر روی درِ موتور نصب میشود
بدیلغتنامه دهخدابدی . [ ب َ ] (حامص ) ضد نیکی . (آنندراج ). نقیض نیکی . ترمنشت . (از ناظم الاطباء). شر. (زمخشری ). سوء. سیئه . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). شرة. (دهار). اِرب . بُجر. تَعس . جفا. جفوة. خَل ّ. خَنابة. دَوکَة. دَهم . رَباذیة.رَهَق . طَبَندَر. عاثور. عاذور. عَثار. غ
بیضیلغتنامه دهخدابیضی . [ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) منحنیی (مسدود) واقع دریک صفحه که مجموع فواصل هر نقطه ٔ آن از دو نقطه ٔ ثابت (موسوم به دو کانون بیضی ) واقع در آن صفحه مقدار ثابتی باشد. یکی از طرق رسم بیضی اینست که پس از انتخاب دو کانون ریسمانی بلندتر از فاصل
بدیلغتنامه دهخدابدی ٔ. [ ب َ ] (ع ص ) آفریده و مخلوق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مخلوق . (شرح قاموس ). || کار نو و بدیع. || نخستین هر چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نخستین . (ناظم الاطباء). اول . (شرح قاموس ). || چاهی که در اسلام بهم رسیده باشد. (شرح قاموس ). چاهی که در اسلام کند
بادیفرهنگ فارسی معین[ ع . بادی ] (اِفا بدء.) 1 - آغاز کننده . 2 - آفریننده . 3 - نو بیرون آورنده . 4 - (اِ.) آغاز، شروع .
مبدءلغتنامه دهخدامبدء. [ م ُ دِءْ ] (ع ص ) صیغه ٔ اسم فاعل از باب افعال بمعنی آغاز کننده و آشکارکننده و آفریننده . (غیاث ) (آنندراج ). آفریننده ٔ نخست بار، نامی از نامهای خدای تعالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مبدی ٔ شود : به مکتب جبروت و به علم القرآن <
مبدءلغتنامه دهخدامبدء.[ م ُ دَءْ ] (ع اِ) صیغه ٔ اسم ظرف از باب افعال بمعنی محل آغاز کردن و جای آشکار کردن و از این لفظ در هر سه وضع مذکور گاهی ذات حق تعالی مراد باشد و در صورت ظرفیت بمعنی مطلع غزل و قصیده نیز می آید. (غیاث ) (آنندراج ). || (ص ) اسم مفعول از «ابداء». آغاز شده و آشکار شده .<br
تبدءلغتنامه دهخداتبدء. [ ت َ ب َدْ دُءْ ] (ع مص ) (از: «ب دء») تبدّؤ. آغاز کردن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب ). رجوع به تبدّؤ شود.