بدروزیلغتنامه دهخدابدروزی . [ ب َ ] (ص مرکب ) آنکه روزی او به دشواری رسد. بدرزق . (فرهنگ فارسی معین ).
ناگوارلغتنامه دهخداناگوار. [ گ ُ ] (ص مرکب ) (از: نا، نفی ، سلب + گوار = ناگور = ناگوارد = ناگورد). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ناگوارا. ناگواره . ناگوارد. ضد گوارا. چیز بدهضم که زود گوارا نشود. (از آنندراج ). ناهاضم . (غیاث اللغات ). طعام ناپخته در معده را گویند. (برهان قاطع). ناگوارا. ناگوا