بدرستیلغتنامه دهخدابدرستی . [ ب ِ دُ رُ ] (ق مرکب ) بتحقیق و هرآینه . (آنندراج ). بتحقیق . همانا. این کلمه در ترجمه ٔ اِن َّ و اَن َّ عربی استعمال شود و پس از آن «که » آید. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). قد. ان ّ. (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ).
بدرستلغتنامه دهخدابدرست . [ ب ِ دُ رُ ] (ق مرکب ) بتحقیق .تحقیقاً. بدرستی : و شنودم بدرست که این سرهنگان را سلطان مسعود پوشیده گفته بود که گوش بیوسف می دارید چنانکه بجایی نتواند رفت . (تاریخ بیهقی ).
حقادیکشنری عربی به فارسیواقعا , راستي , صادقانه , باشرافت , موافق باحقايق , بدرستي , بطور قانوني , بخوبي