بدنةلغتنامه دهخدابدنة. [ ب َ دَن َ ] (ع اِ) شتر و گاو قربانی که به مکه فرستند. مذکر و مؤنث در آن یکسان است . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). ماده شتر یا ماده گاو که در مکه نحر شود و چون آنها را تناور و پروار می کردند از آن بدنة نامیده اند و از آنجاست : «اراک اَضعف السدَنة و انت فی ق
بدنهلغتنامه دهخدابدنه . [ ب َ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) تنه . پیکر. بدنه ٔ عمارت . (فرهنگ فارسی معین ). قسمتی از دیوار که غیر ستون است . آنچه میان دو جرز واقع شود. یک طرف ظاهر عمارت . در اصطلاح بنایان ، تمام دیوار یک جانب بنا. (از یادداشتهای مؤلف ) <span cla
بدنة پاشنهafter bodyواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از بدنة شناورهای سطحی، مانند کشتی یا قایق، که در پاشنهسوی خط میانة عرضی قرار دارد
گِلگیر عقبrear fenderواژههای مصوب فرهنگستانگِلگیری که در عقب بدنۀ خودرو در بالای هریک از چرخهای عقب به بدنه متصل شده است
بدنة پاشنهafter bodyواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از بدنة شناورهای سطحی، مانند کشتی یا قایق، که در پاشنهسوی خط میانة عرضی قرار دارد