چبدرهلغتنامه دهخداچبدره . [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: قریه ای است از محال سجاس رود زنجان که خالصه ٔ دیوانی و قدیم النسق است . اراضی آن از چشمه مشروب میشود، هوایش ییلاقی و محصولش غله ٔ دیمی و آبی است و ده خانوار سکنه دارد. (از مرآت البلدان ج 4 ص <span
بدرهلغتنامه دهخدابدره . [ ب َ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) (از بدرة عربی ) خریطه ای از جامه و یا گلیم یا تیماج که طول آن از عرضش اندک بیشتر باشد و آن را پر از پول و زر کنند. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). خریطه ٔ مربع از چرم و پلاس که طولش اندکی از عرض بیشتر باش
بدرهلغتنامه دهخدابدره . [ ب َ رَ ] (اِخ ) یکی از بخشهای شهرستان ایلام است . دارای 4 دهستان و 41 آبادی بزرگ و کوچک است که جمعاً 7400 تن سکنه دارد. محصول عمده ٔ آن غلات و لبنیات است . (از فرهنگ
بدرهلغتنامه دهخدابدره . [ ب َ رَه ْ ] (ص مرکب ) بدراه . ستوری که بد راه رود : وین لاشه خر ضعیف بدره رااندر دم رفته کاروان بندم . مسعودسعد. || بدعمل . بدکردار. گمراه . آنکه به کارهای ناشایست پردازد : کدام
بیدرةلغتنامه دهخدابیدرة. [ ب َ دَ رَ ] (اِخ ) از قرای بخاراست و عده ای بدان منسوبند. (از معجم البلدان ).
نبذرةلغتنامه دهخدانبذرة. [ ن َ ذَ رَ ] (ع مص ) پریشان کردن مال به اسراف و به ناحق .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تبذیر. (ناظم الاطباء).اسم است تبذیر را، و نون زاید است . (منتهی الارب ).