برساختگیلغتنامه دهخدابرساختگی . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) آمادگی . آرایش . خودآرایی : هرچه پرسیش ز رعنایی و برساختگی عربی وار جوابم دهد آن ماه عرب . سنایی .|| جعل . ساختگی . رجوع به برساخته و نیز
حملۀ برساختیfabrication attackواژههای مصوب فرهنگستانحملهای که در آن یک طرف غیرمجاز اطلاعات جعلی وارد سامانه میکند
برهان برساختیconstructive proofواژههای مصوب فرهنگستاننوعی برهان در ریاضیات که در آن وجود شیء مورد نظر ازطریق ساختن یا ارائۀ روشی برای ساختن آن اثبات میشود
پدیدار برساختیconstructed featureواژههای مصوب فرهنگستانپدیداری که به دست انسان برای فعالیتی خاص ساخته شده است
مواد برساختیartificial materialsواژههای مصوب فرهنگستانموادی مصنوعی که تحت شرایط مشخص برای ایجاد خواصی ویژه در آنها، متناسب با کاربردشان، ساخته میشوند
برساختهلغتنامه دهخدابرساخته . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) محصول . مصنوعی . مزور.ساختگی . منحوت . مصنع. (یادداشت مؤلف ) : چه باشد سخنهای برساخته شب و روز اندیشه پرداخته . شمسی (یوسف و زلیخا).|| مهی