برشمردنفرهنگ فارسی عمید۱. حساب کردن؛ به حساب آوردن.۲. با شرح و تفصیل بیان کردن: ایرادات این کار را برشمرد.۳. [قدیمی] دشنام دادن.۴. [قدیمی] شمردن.
برشمردنلغتنامه دهخدابرشمردن . [ ب َ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) شمردن . احصاء. یکی یکی شمردن . تعداد کردن . (فرهنگ لغات شاهنامه ). عد. (یادداشت بخط مؤلف ). شماره کردن چیزی برای تحویل دادن یا آگاهاندن کسی از شمار آن <spa
طبقۀ بستهclosed classواژههای مصوب فرهنگستانطبقهای از واژهها یا تکواژها که اعضای آن ثابت است و شمار آنها را میتوان برشمرد
قواعد روانکاویanalytic rulesواژههای مصوب فرهنگستانسه قاعدۀ اصلی که زیگموند فروید برای درمان در روانکاوی برشمرد: تداعی آزاد، خویشتنداری، مقابله با کنشنمایی احساسات و رخدادها
برشمردنفرهنگ فارسی عمید۱. حساب کردن؛ به حساب آوردن.۲. با شرح و تفصیل بیان کردن: ایرادات این کار را برشمرد.۳. [قدیمی] دشنام دادن.۴. [قدیمی] شمردن.
برشمردنلغتنامه دهخدابرشمردن . [ ب َ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) شمردن . احصاء. یکی یکی شمردن . تعداد کردن . (فرهنگ لغات شاهنامه ). عد. (یادداشت بخط مؤلف ). شماره کردن چیزی برای تحویل دادن یا آگاهاندن کسی از شمار آن <spa