برفوزیدنلغتنامه دهخدابرفوزیدن .[ ب َ دَ ] (مص مرکب ) فوزیدن . آروغ زدن : شبان تاری بیدار چاکر از غم عشق گهی بگوید و گاهی بریش برفوزد. طیان .و رجوع به فوزیدن شود.
فوزیدنلغتنامه دهخدافوزیدن . [ دَ ] (مص ) آروغ زدن . (یادداشت مؤلف ).- برفوزیدن ؛ باد از سینه برون دادن : شبان تاری بیدار چاکر از غم عشق گهی بگرید و گاهی به ریش برفوزد.رجوع به فوز شود.