برگزارفرهنگ فارسی عمید= ⟨ برگزار کردن⟨ برگزار کردن: (مصدر متعدی)۱. انجام دادن؛ بهجا آوردن.۲. برپا داشتن.
برزیارلغتنامه دهخدابرزیار. [ ب َ ] (ص مرکب ) اکار. برزگر. برزیگر.رجوع به برزگر شود. (المعرب جوالیقی حاشیه ٔ ص 78).
برگزار شدنلغتنامه دهخدابرگزار شدن . [ ب َ گ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برگذار شدن . انجام یافتن . رجوع به برگذار کردن شود.
برگزار کردنلغتنامه دهخدابرگزار کردن . [ ب َ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برگذار کردن . به انجام رسانیدن . رجوع به برگذار کردن شود.
برگزاردنلغتنامه دهخدابرگزاردن . [ ب َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) برگذاردن . انجام دادن . فیصله دادن . کردن : چندکار سلطان مسعود برگزارد همه بانام . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 344). کارها همه این مرد می برگزارد. (تاریخ بیهقی ص <span class="hl" dir="ltr
برگزاریلغتنامه دهخدابرگزاری . [ ب َ گ ُ ] (حامص مرکب ) برگزاردن . به انجام رسانیدن . ترتیب دادن . رجوع به برگذاری شود.
برگزاردنلغتنامه دهخدابرگزاردن . [ ب َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) برگذاردن . انجام دادن . فیصله دادن . کردن : چندکار سلطان مسعود برگزارد همه بانام . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 344). کارها همه این مرد می برگزارد. (تاریخ بیهقی ص <span class="hl" dir="ltr
برگزار شدنلغتنامه دهخدابرگزار شدن . [ ب َ گ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برگذار شدن . انجام یافتن . رجوع به برگذار کردن شود.
برگزار کردنلغتنامه دهخدابرگزار کردن . [ ب َ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برگذار کردن . به انجام رسانیدن . رجوع به برگذار کردن شود.
برگزاریلغتنامه دهخدابرگزاری . [ ب َ گ ُ ] (حامص مرکب ) برگزاردن . به انجام رسانیدن . ترتیب دادن . رجوع به برگذاری شود.
خبرگزارلغتنامه دهخداخبرگزار. [ خ َ ب َ گ ُ ] (نف مرکب ) آنکه اطلاعات لازم را برای روزنامه ٔ می برد یا می نویسد یا تلگراف می کند. (یادادشت بخط مؤلف ). آنکه برای مؤسسات پخش خبر کسب خبر می کند و آنرا بدست آن مؤسسه می سپارد، مخبر || مُنهی : از من خدایگان همه شرق و غرب
خبرگزارفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که خبرهای روز را برای روزنامه یا مؤسسههای خبری جمعآوری میکند.۲. (صفت) [قدیمی] رسانندۀ خبر.