بزرگ فرمانلغتنامه دهخدابزرگ فرمان . [ ب ُ زُ ف َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) فرمان عظیم . || با فرمان بزرگ . در سوابق ایام آنرا که اکنون بعربی وزیر خوانند و بعد از شاه حکم او بر همه روان است بپارسی بزرگ فرمان خواندندی ، و در تاریخ فارس آمده که کیخسرو چون خدمات گودرز را بدید او را بزرگ فرمان فرمود که هیچ
دورهای بزرگ دوچرخهسواری،دورهای بزرگGrand Toursواژههای مصوب فرهنگستانمجموع معتبرترین مسابقات مرحلهای سههفتهای شامل دور ایتالیا، دور فرانسه و دور اسپانیا
بزرگلغتنامه دهخدابزرگ . [ ب ُ زُ ] (ص ) ضد خرد. (شرفنامه ٔ منیری ). ضد کوچک . (آنندراج ). نقیض کوچک . (ناظم الاطباء) (برهان ). مقابل کوچک ، چنانکه کلان مقابل خرد و درشت مقابل ریز و کبیر مقابل صغیر. مقابل خرد. اکبر.جلیل . ضخم . (یادداشت بخط دهخدا). عَبَنبل . نعند. (منتهی الارب ). شریف . (المنج
ثوردیکشنری عربی به فارسیگاونر , نر , حيوانات نر بزرگ , فرمان , مثل گاو نر رفتارکردن , بي پرواکارکردن , گاو نر
پرآن خالغتنامه دهخداپرآن خا. [ پ ِ ] (اِخ ) قسمتی از معبد نیث بود وپس از خرابی آن داریوش بزرگ فرمان داده بود که آنراعمارت کنند. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 568 شود.
بزرگلغتنامه دهخدابزرگ . [ ب ُ زُ ] (ص ) ضد خرد. (شرفنامه ٔ منیری ). ضد کوچک . (آنندراج ). نقیض کوچک . (ناظم الاطباء) (برهان ). مقابل کوچک ، چنانکه کلان مقابل خرد و درشت مقابل ریز و کبیر مقابل صغیر. مقابل خرد. اکبر.جلیل . ضخم . (یادداشت بخط دهخدا). عَبَنبل . نعند. (منتهی الارب ). شریف . (المنج
بزرگلغتنامه دهخدابزرگ . [ ب َ رَ ] (اِ) بزرک . تخم کتان . (ناظم الاطباء). دانه ایست که از آن روغن چراغ گیرند و بعربی کتان گویند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). رجوع به بزرک شود.
بزرگلغتنامه دهخدابزرگ . [ ب ُ زُ ] (اِخ ) (میرزا... قائم مقام ) پدر میرزا ابوالقاسم قائم مقام موسوم به میرزا عیسی و مشهور به میرزا بزرگ . وزیر فتحعلی شاه قاجارو از ادیبان و منشیان عصر خود بود. و رجوع به سبک شناسی ج 3 و فهرست آن ، و قائم مقام و میرزا بزرگ شود.
بزرگلغتنامه دهخدابزرگ . [ ب ُ زُ ] (اِخ ) لقب خواجه نظام الملک .(تاج العروس از یادداشت دهخدا). لقب محدث جلیل نظام الملک حسن بن علی بن اسحاق بن عباس طوسی ، مکنی به ابوعلی ، صاحب نظامیه ٔ بغداد، متوفی در سنه ٔ 458 هَ . ق . (یادداشت بخط دهخدا). رجوع به خواجه نظا
بزرگلغتنامه دهخدابزرگ . [ ب ُ زُ ] (اِخ )ابن شهریار. ناخدا، سیاح و رحاله و دریانوردی ایرانی از مردم رامهرمز که در سده ٔ سوم هجری میزیسته است .او راست : عجائب الهند بره و بحره و جزائره . این کتاب در لیدن و مصر بطبع رسیده است . (یادداشت بخط دهخدا). در معجم المطبوعات ، این نام یزدک یا یزرک بن شه
درزی کلا بزرگلغتنامه دهخدادرزی کلا بزرگ . [ دَ ک َ ب ُ زُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل واقع در 18 هزارگزی جنوب باختری بابل و 6 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ بابل به آمل ، با 385</spa
دریای بزرگلغتنامه دهخدادریای بزرگ . [ دَرْ ی ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) یا دریای فلسطین ، و آن دریای عظیمی است که فیمابین آسیا واروپا و افریقا واقع است و بدین لحاظ دریای متوسط خوانده می شود. طولش از مشرق تا مغرب 2 هزار میل و عرضش از 400 تا
دستجرد آقابزرگلغتنامه دهخدادستجرد آقابزرگ . [ دَ ج ِ دِ ب ُ زُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور. واقع در 12هزارگزی جنوب نیشابور. راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
دشت بزرگلغتنامه دهخدادشت بزرگ . [ دَ ب ُ زُ ] (اِخ ) دهی از دهستان عقیلی بخش شهرستان شوشتر. سکنه ٔ آن 1100 تن . آب آن از رودخانه ٔ کارون . محصول آنجا غلات و هندوانه و برنج . ساکنان این ده از طایفه ٔ بختیاری هستند. از آثار قدیمی قلعه خرابه ای بنام باده گوئی در این
حسن بزرگلغتنامه دهخداحسن بزرگ . [ ح َ س َ ن ِ ب ُ زَ ] (اِخ ) (شیخ ...) ابن آق بغابن ایلکان نوین . فرمانروای عراق و پدر شیخ اویس بود و برای جدایی از حسن کوچک تمرتاش او را حسن بزرگ لقب دادند. خاتون بغداد دختر چوپان زن او بود و ابوسعید بغداد و خاتون او را قهراً ازوی بگرفت و حسن فرار کرد و پس از مرگ