اهرب , جنس , وثبة
بسرعت . [ ب ِ س ُ ع َ ] (ق مرکب ) بشتاب . || بزودی . رجوع به سرعت شود.
بسرعة , وجبة خفيفة
طيران
اسطول
فطر
فرار کرد، گریختن، فرار کردن، بسرعت رفتن
مسابقه، مسابقه دادن، دویدن، بسرعت رفتن، سرعت گرفتن
فرار کردن با معشوق , گريختن , فرار کردن , بسرعت رفتن , يلف
ادلنظاء. [ اِ ل ِ ] (ع مص ) بسرعت رفتن . || فربه شدن .
قطعه قطعه، بسرعت رفتن، بسرعت انجام دادن، بشدت زدن، خود نمایی کردن