طيراندیکشنری عربی به فارسیهواپيمايي , هوانوردي , گريز , پرواز , مهاجرت (مرغان يا حشرات) , عزيمت , پرواز کردن , فرارکردن , کوچ کردن , يک رشته پلکان , سلسله , پرواز کننده , پردار , سريع السير , بال وپر زن , بسرعت گذرنده , مسافرت هوايي
مدرقللغتنامه دهخدامدرقل . [ م ُ دَ ق ِ ] (ع ص ) بشتاب رونده . (آنندراج ). بسرعت گذرنده . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || بنازخرامنده . (آنندراج ). متبختر. || رقصنده . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || رام . فرمانبردار. (آنندراج ):درقل له ؛ اطاع و اذعن . (اقرب الموارد) (متن اللغة).