بشدتلغتنامه دهخدابشدت . [ ب ِ شِدْ دَ ] (ق مرکب ) بنهایت و زیاده از حد. || بقوت وبسختی . || بزور و جبراً. (ناظم الاطباء).
بیشدادلغتنامه دهخدابیشداد. (ص مرکب ) که در داد و عدل سابق است : ز کاووس و کیخسرو و کیقبادتویی بیشدادی به از پیشداد. نظامی .رجوع به پیشداد شود.
وثبةدیکشنری عربی به فارسیبسرعت رفتن , بسرعت انجام دادن , فاصله ميان دو حرف , اين علا مت ( ? ) , بشدت زدن , پراکنده کردن
smashedدیکشنری انگلیسی به فارسیشکست خورده، ورشکست شدن، درهم شکستن، خرد کردن، شکست دادن، بشدت زدن، درهم کوبیدن، پرس کردن
smashدیکشنری انگلیسی به فارسیدرهم کوبیدن، سر و صدا، تصادم، برخورد، ضربت، ورشکست شدن، درهم شکستن، خرد کردن، شکست دادن، بشدت زدن، پرس کردن
بشدتلغتنامه دهخدابشدت . [ ب ِ شِدْ دَ ] (ق مرکب ) بنهایت و زیاده از حد. || بقوت وبسختی . || بزور و جبراً. (ناظم الاطباء).
بشدتلغتنامه دهخدابشدت . [ ب ِ شِدْ دَ ] (ق مرکب ) بنهایت و زیاده از حد. || بقوت وبسختی . || بزور و جبراً. (ناظم الاطباء).