بصورتلغتنامه دهخدابصورت . [ ب ِ رَ ] (ق مرکب ) صورةً. بظاهر. ظاهراً. ظاهر. برحسب ظاهر. علی الظاهر. پدید. برحسب صورت ، مقابل بمعنی : دورم بصورت از در دولت سرای تولیکن بجان و دل ز مقیمان حضرتم . حافظ.و رجوع به صورت ، معنی ، ظاهر شود.<
powderingدیکشنری انگلیسی به فارسیپودر شدن، پودر کردن، پودر زدن به، گرد زدن به، گرد مالیدن بصورت گرد در اوردن
powdersدیکشنری انگلیسی به فارسیپودر، گرد، باروت، پودر صورت، سوده، خاکه، پودر کردن، پودر شدن، پودر زدن به، گرد زدن به، گرد مالیدن بصورت گرد در اوردن
powderدیکشنری انگلیسی به فارسیپودر، گرد، باروت، پودر صورت، سوده، خاکه، پودر کردن، پودر شدن، پودر زدن به، گرد زدن به، گرد مالیدن بصورت گرد در اوردن
بصورتلغتنامه دهخدابصورت . [ ب ِ رَ ] (ق مرکب ) صورةً. بظاهر. ظاهراً. ظاهر. برحسب ظاهر. علی الظاهر. پدید. برحسب صورت ، مقابل بمعنی : دورم بصورت از در دولت سرای تولیکن بجان و دل ز مقیمان حضرتم . حافظ.و رجوع به صورت ، معنی ، ظاهر شود.<
بصورتلغتنامه دهخدابصورت . [ ب ِ رَ ] (ق مرکب ) صورةً. بظاهر. ظاهراً. ظاهر. برحسب ظاهر. علی الظاهر. پدید. برحسب صورت ، مقابل بمعنی : دورم بصورت از در دولت سرای تولیکن بجان و دل ز مقیمان حضرتم . حافظ.و رجوع به صورت ، معنی ، ظاهر شود.<