بصیریلغتنامه دهخدابصیری . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به جد خاندانی است که نام او ابو کامل احمدبن محمدبن علی بن محمدبن بصیر بخاری بصیری است . (سمعانی ) (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
بیسریلغتنامه دهخدابیسری . [ ب َ س َ ] (اِخ ) امیری بود در مصر و به او منسوب است قصر عالی که در قاهره است . (از منتهی الارب ).
بیسریلغتنامه دهخدابیسری . [ ب َ س َ ری ی ] (ع اِ) یکی بیاسرة. گروهی در سند که ناخداها آنها را برای محاربه با دشمن نوکر دارند. (ناظم الاطباء). رجوع به بیاسرة شود.
بصیری بغدادیلغتنامه دهخدابصیری بغدادی . [ ب َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) متوفی 941هَ . ق . او راست : دیوانی بترکی . (یادداشت مؤلف ).
بصیری خراسانیلغتنامه دهخدابصیری خراسانی . [ ب َ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) یکی ازمشاهیر خراسان در اوایل قرن دهم هجری است . غزلهای نوایی و جامی را همراه سفارشنامه ای نزد سلطان بایزید ثانی آورد و در استانبول اقامت کرد و شاه بر او مقرری تعیین کرد. نامش در مجالس النفایس نوایی آمده و بسال
بصیری عجمیلغتنامه دهخدابصیری عجمی . [ ب َ ی ِ ع َ ج َ ] (اِخ ) شاعر مشهوری است و جامع فضیلت علم و قناعت است چه از دنیا بکفافی قناعت کرده و گرد خانه ٔ ارباب دنیا نمیگردد و بجهت دونان بنده دونان نمیشود. شعر خوب میگوید و از اوست :در کوی می فروشان هر رند پادشاهی وزباده هر پیاله جام جهان نمایی .
انبردوانیلغتنامه دهخداانبردوانی . [ اَم ْ ب َ دُ ] (اِخ ) ابوکامل احمدبن محمدبن علی ... بصیری ... فقیه حنفی . درگذشته به سال 449 هَ .ق . (از معجم البلدان ).
ابومحمدلغتنامه دهخداابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) رامهرمزی (شیخ ...) ابوعبداﷲ حسین بن علی بن ابراهیم . کاغذی بصیری را کتابی است در جواب دو مسئله ٔ رامهرمزی . (از ابن الندیم ).
بسبیلغتنامه دهخدابسبی . [ ب َ بی ی ] (اِخ ) احمدبن محمدبن ابی نصر بسبی (از محدثان بود) و بر حسب نقل سمعانی از ابوکامل بصیری منسوب به بسبة از قرای بخاراست . (از معجم البلدان ). و رجوع به اللباب ص 121شود.
عبقلغتنامه دهخداعبق . [ ع َ ب َ ] (اِخ ) جد اسماعیل بن عمربن حفص بن عبداﷲ عبقی بخاری ، مکنی به ابواسحاق است . وی از ابی بکر احمدبن سعدبن بکار و ابوصالح الخیام و جز آن روایت کند. از وی ابوالفضل ابراهیم بن حمزةبن یوسف همدانی و ابوکامل بصیری و جز ایشان روایت دارند. وی به سال <span class="hl" di
بصیری بغدادیلغتنامه دهخدابصیری بغدادی . [ ب َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) متوفی 941هَ . ق . او راست : دیوانی بترکی . (یادداشت مؤلف ).
بصیری خراسانیلغتنامه دهخدابصیری خراسانی . [ ب َ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) یکی ازمشاهیر خراسان در اوایل قرن دهم هجری است . غزلهای نوایی و جامی را همراه سفارشنامه ای نزد سلطان بایزید ثانی آورد و در استانبول اقامت کرد و شاه بر او مقرری تعیین کرد. نامش در مجالس النفایس نوایی آمده و بسال
بصیری عجمیلغتنامه دهخدابصیری عجمی . [ ب َ ی ِ ع َ ج َ ] (اِخ ) شاعر مشهوری است و جامع فضیلت علم و قناعت است چه از دنیا بکفافی قناعت کرده و گرد خانه ٔ ارباب دنیا نمیگردد و بجهت دونان بنده دونان نمیشود. شعر خوب میگوید و از اوست :در کوی می فروشان هر رند پادشاهی وزباده هر پیاله جام جهان نمایی .