لغتنامه دهخدا
بض . [ ب َض ض ] (ع مص ) بض ماء؛ اندک اندک روان شدن آب . بضوض . بضیض . (منتهی الارب ). و فی المثل مایبض حجره ؛ یعنی نمیتراود سنگ او. یضرب للبخیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رفتن آب اندک اندک . (زوزنی ). و رجوع به بضوض و بضیض شود. || ابریشم رود جامه ساز کردن