لغتنامه دهخدا
بلالة. [ ب ُ ل َ ] (ع اِ) تری . نمناکی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تری . (دهار). || بقیه ٔ مودت . (منتهی الارب ): طویت فلانا علی بلالته ؛ تحمل او را کردم با وجود بدی و عیبی که در او بود، یا با او مدارا کردم در حالی که بقیه ای از مودت و دوستی در وی بود. بَلالة. بُلّة.