بلجاءلغتنامه دهخدابلجاء. [ ب َ ] (اِخ ) از زنان مجتهد خوارج بوده است و بدستورعبیداﷲبن زیاد دست و پای او را بریدند. (از اعلام النسا ج 1 ص 141 از الکامل مبرد و البیان و التبیین ).
بلجیلغتنامه دهخدابلجی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بلج ، که نام جد ابوعمرو عثمان بن عبداﷲبن محمدبن بلج برجمی بلجی است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
بلأزیلغتنامه دهخدابلأزی . [ ب َ ءَ زا ](ع ص ) سخت و شدید: رجل بلأزی و ناقة بلأزی . (از اقرب الموارد از تاج ). بلأزاة. و رجوع به بلأزاة شود.
ابلجلغتنامه دهخداابلج . [ اَ ل َ ] (ع ص ) هویدا. روشن . آشکار. واضح . درخشان . || تازه رو. گشاده رو. نیکوروی . || مرد گشاده ابرو. (تاج المصادر بیهقی ). خلاف اَقرن . مؤنث : بَلْجاء. ج ، بُلج .