لغتنامه دهخدا
بلعوم . [ ب ُ ] (ع ص ) مرد بسیارخوار سخت فروبرنده . (ناظم الاطباء). بَلعَم . و رجوع به بلعم شود. || (اِ) راهگذر طعام در حلق . (منتهی الارب ). راهگذر طعام و شراب در حلق . (دهار). مری . گلوگاه . مبلع. حلق . بُلعم . ج ، بَلاعم .(اقرب الموارد). و رجوع به بلعم شود. || آبراهه ٔ اند