لغتنامه دهخدا
بامس . [ م َ / م ُ ] (ص ) پامس . شخصی را گویند که از بودن در شهری و دیاری که غیروطن اوست دلگیر شده و به تنگ آمده باشد و بنابر مانعی نتواند از آنجا به جای دیگر رفت . (آنندراج ) (هفت قلزم ) (فرهنگ جهانگیری ). کسی که در یکجا بیکار و بی شغل مانده