بنوالهلغتنامه دهخدابنواله . [ ب َ ل َ ] (معرب ، اِ) معرب یونانی «پینوآله » . نام گیاهی است . شش شاخ . (فرهنگ فارسی معین ).
بمهرلغتنامه دهخدابمهر. [ ب ِ م ُ ] (ص مرکب ) بسته و مهرکرده . (ناظم الاطباء). ممهور : ملطفه به من داد بمهر و قصد شکار کردم . (تاریخ بیهقی ).اگرچه زر بمهر افزون عیارست قراضه ریزه ها هم در شمارست . نظامی .- بمهر کردن