وضع حجر الأساسدیکشنری عربی به فارسیسنگ زيرين (سنگ بنا) را نهاد , كلنگ ساخت را بر زمين زد , پايه گذارى كرد , بنيانگذارى كرد , پايه ريزى كرد , تأسيس كرد
تثبیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر جاد ثبات، برقراری، نهادینه کردن، تأسیس، بنیانگذاری، تنفیذ، تأیید اعتبار ایجاد تعادل (موازنه)، سیاست بازدارنده تعدیل