تفچینلغتنامه دهخداتفچین . [ ت َ ] (نف مرکب ) که حرارت برچیند مانند پاره ای ضمادها و رفاده ها. رفاده ٔ شکر سرب تفچین است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تیفنلغتنامه دهخداتیفن . [ ف ُ ] (اِخ ) در مصر قدیم خدای شر و ظلمات و بی حاصلی بود. (از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه ٔ تیفون شود.
ثفنلغتنامه دهخداثفن .[ ث َ ف َ ] (ع مص ) درشت شدن دست و جز آن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || پینه بستن دست از کار یا سودگی . || بیماریی ای است در ثفنه .
ثفنلغتنامه دهخداثفن . [ ث َ ] (ع مص ) دفع کردن و راندن . || زدن کسی را با دست . || پس روی کسی کردن . آمدن کسی را از پس . || زدن ناقه کسی را به ثفنات .