لغتنامه دهخدا
بوج . [ ب َ ] (ع مص ) مانده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). درمانده و رنجور شدن . (ناظم الاطباء). مانده شدن شتر. (از ذیل اقرب الموارد). || سخت درخشیدن برق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || بانگ کردن . || رسیدن بلا و مصیبت . (منتهی الارب ) (