بوقلمونلغتنامه دهخدابوقلمون . [ ق َ ل َ ] (اِ) دیبای رومی را گویند و آن جامه ای است که هر لحظه برنگی نماید. (برهان )(آنندراج ). نوعی از دیبای که هر لحظه برنگ دیگر نماید. (غیاث ) (اوبهی ). معرب و محرف از «خامائیلئون » یونانی . دیبای رومی که رنگ آن متغیر نماید. (از فرهنگ فارسی معین ) <span class="
بوقلمونفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) پرندهای از خانوادۀ ماکیان با پرهای سیاهرنگ و سروگردن بیپر که قدرت پرواز ندارد؛ پیلمرغ.۲. (زیستشناسی) آفتابپرست؛ حربا.۳. [مجاز] هر چیز رنگارنگ یا رنگبهرنگشونده: ◻︎ باد در سایهٴ درختانش / گسترانیده فرش بوقلمون (سعدی: ۵۴).۴. [قدیمی] دیبای رومی رنگارنگ.۵.
شارةدیکشنری عربی به فارسینشان , علا مت , امضاء و علا مت برجسته و مشخص , بوقلمون نر , پرخور , لپ لپ خورنده , نشان افتخار , نشان رسمي , علا ءم و نشانهاي مشخص کننده هرچيزي , مدال رسمي
بوقلمونلغتنامه دهخدابوقلمون . [ ق َ ل َ ] (اِ) دیبای رومی را گویند و آن جامه ای است که هر لحظه برنگی نماید. (برهان )(آنندراج ). نوعی از دیبای که هر لحظه برنگ دیگر نماید. (غیاث ) (اوبهی ). معرب و محرف از «خامائیلئون » یونانی . دیبای رومی که رنگ آن متغیر نماید. (از فرهنگ فارسی معین ) <span class="
بوقلمونفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) پرندهای از خانوادۀ ماکیان با پرهای سیاهرنگ و سروگردن بیپر که قدرت پرواز ندارد؛ پیلمرغ.۲. (زیستشناسی) آفتابپرست؛ حربا.۳. [مجاز] هر چیز رنگارنگ یا رنگبهرنگشونده: ◻︎ باد در سایهٴ درختانش / گسترانیده فرش بوقلمون (سعدی: ۵۴).۴. [قدیمی] دیبای رومی رنگارنگ.۵.
بوقلمونلغتنامه دهخدابوقلمون . [ ق َ ل َ ] (اِ) دیبای رومی را گویند و آن جامه ای است که هر لحظه برنگی نماید. (برهان )(آنندراج ). نوعی از دیبای که هر لحظه برنگ دیگر نماید. (غیاث ) (اوبهی ). معرب و محرف از «خامائیلئون » یونانی . دیبای رومی که رنگ آن متغیر نماید. (از فرهنگ فارسی معین ) <span class="
بوقلمونفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) پرندهای از خانوادۀ ماکیان با پرهای سیاهرنگ و سروگردن بیپر که قدرت پرواز ندارد؛ پیلمرغ.۲. (زیستشناسی) آفتابپرست؛ حربا.۳. [مجاز] هر چیز رنگارنگ یا رنگبهرنگشونده: ◻︎ باد در سایهٴ درختانش / گسترانیده فرش بوقلمون (سعدی: ۵۴).۴. [قدیمی] دیبای رومی رنگارنگ.۵.