لغتنامه دهخدا
براندن . [ ب ِ دَ ] (مص ) راندن . رجوع به راندن در همین لغت نامه شود. || راندن بقصد تصرف و غارت گله یا رمه ای را. بغنیمت بردن ، چنانکه خیلی و گله ای را. (یادداشت مؤلف ) : مردی بیامد از مکه ... و به مدینه تاختن کرد و تا حد مدینه بیامد و ستوران مدینه بر