بهصللغتنامه دهخدابهصل . [ ب ُ ص ُ ] (ع ص ) مرد سطبر، تناور وسپید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). تناور. ج ، بهاصل . (مهذب الاسماء).
بهیصللغتنامه دهخدابهیصل . [ ب ُ هََ ص ِ ] (ع ص مصغر) مصغر است ، هیچکاره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
بحشللغتنامه دهخدابحشل . [ ب َ ش َ ] (اِخ ) لقب احمدبن عبدالرحمن مصری محدث است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). او راست : کتاب السلوة المستخرج من مواریث الحکماء و کتاب تاریخ واسط. (از ابن الندیم ).
بحصللغتنامه دهخدابحصل . [ ب َ ص َ ] (ع ص ) سطبر بسیارگوشت . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
بساللغتنامه دهخدابسال . [ ب َ ] (ع مص ) شجاع و دلیر گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (دزی ج 1) (از متن اللغة). رجوع به بسالت شود.
خردسالفرهنگ مترادف و متضاد۱. اندکسال، بچه، بچهسال، صغیر، طفل، کمسال، کمسن، کوچک ۲. کودک، نابالغ، نارسیده، نوباوه ≠ کهنسال