بیاطرةلغتنامه دهخدابیاطرة. [ ب َ طِ رَ ] (ع اِ) ج ِ بیطار. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به بیطار شود.
باترهلغتنامه دهخداباتره . [ ت َ رَ / رِ ] (اِ) دف و دایره را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (شعوری ) : خوابت همی ببرد من انگشت از آن زدم پیش تو بر کناره ٔ خوشبانگ باتره .ناصرخسرو.
باتریفرهنگ فارسی عمید۱. (برق) دستگاهی متشکل از چند پیل و دارای صفحههای مثبت و منفی که در محلول اسیدسولفوریک قرار دارد و برای تولید قوۀ برق در اتومبیل و بعضی ماشینهای دیگر به کار میرود.۲. (نظامی) [منسوخ] واحد شمارش توپخانه.