بیثلغتنامه دهخدابیث . [ ب َ ] (ع اِ) ترکهم حیث بیث ؛ یعنی گردانید ایشان را متفرق و پریشان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
بیتافزاییbit stuffingواژههای مصوب فرهنگستانافزودن بیت به قاب رقمی (digital frame) برای همزمانسازی و واپایش
جریان بیتbit streamواژههای مصوب فرهنگستانرشتهای پیوسته از بیتها که بهطور متوالی در حوزۀ زمان انتقال مییابند
بیتهای افزونهredundant bitsواژههای مصوب فرهنگستانبیتهایی که در هنگام انتقال دادهها برای تشخیص یا اصلاح خطا یا هر دو افزوده شدهاند
بیثباتفرهنگ مترادف و متضاد۱. سست، نااستوار، ضعیف، لرزان، ناپایدار، نامحکم ۲. بیدوام ۳. بیقرار، متلون، مردد، هردمخیالی، هوایی ۴. بیدوام، پادرهوا، متغیر، ناپایدار ≠ استوار، باقی ۵. نامتعادل، بیتعادل ۶. ناآرام، بحرانزده، بحرانی ≠ آرام، باثبات
بیثمرفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیبار، بیبر، نامثمر ۲. بیحاصل، بیفایده، بیهوده، عبث ۳. عقیم، مذبوحانه ≠ مثمر
حوث بوثلغتنامه دهخداحوث بوث . [ ح َ ث َ ب َ ث َ ] (ع ص مرکب ، از اتباع ) حَیث َبَیث َ. حَیث ِبَیث ِ. حاث ِباث ِ. حَوثاًبَوثاً. پریشان و متفرق . گویند: ترکهم حوث الخ ؛ پریشان و متفرق کرد ایشان را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
بیثباتفرهنگ مترادف و متضاد۱. سست، نااستوار، ضعیف، لرزان، ناپایدار، نامحکم ۲. بیدوام ۳. بیقرار، متلون، مردد، هردمخیالی، هوایی ۴. بیدوام، پادرهوا، متغیر، ناپایدار ≠ استوار، باقی ۵. نامتعادل، بیتعادل ۶. ناآرام، بحرانزده، بحرانی ≠ آرام، باثبات
بیثمرفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیبار، بیبر، نامثمر ۲. بیحاصل، بیفایده، بیهوده، عبث ۳. عقیم، مذبوحانه ≠ مثمر
خبیثلغتنامه دهخداخبیث . [ خ ِب ْ بی ] (ع ص ) پرخُبث . زشتکار. (از اقرب الموارد) (متن اللغة). ج ، خبیثون ، خبیثین .
خبیثلغتنامه دهخداخبیث . [ خ َ ] (ع ص ) پلید. ناپاک .ضد طیب . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (متن اللغة). ج ، خُبُث ، خُبَثاء، اَخباث ، خَبَثَه ،خَبیثون . جج ، اخابیث : قل لایستوی الخبیث والطیب ولو اعجبک کثرة الخبیث . (قرآن 100
دارة شبیثلغتنامه دهخدادارة شبیث . [ رَ ت ُ ش ُ ب َ ] (اِخ ) موضعی است از آن بنی الاضبط ببطن الجریب . (معجم البلدان ).
حیث بیثلغتنامه دهخداحیث بیث . [ ح َ ث َ ب َ ث َ / ح َ ث ِ ب َ ث ِ ] (ع ص مرکب ، از اتباع ) همان حوث بوث . (از منتهی الارب ). رجوع به حوث و بوث شود.