بیشافشاندover spray, drift 1واژههای مصوب فرهنگستانآن مقدار از بخش جامد مادۀ پوششی افشاندهشدهای که به جای سطح مورد نظر به سطوح مجاور چسبیده باشد
خشکافشاندdry spray 1واژههای مصوب فرهنگستانپوششی شنی که براثر خشک شدن جزئی ذرات افشاندهشده پیش از رسیدن به سطح ایجاد شده باشد
پودر آبافشاندwater atomized powderواژههای مصوب فرهنگستانپودری متشکل از دانههای بیشکل یا کشیده که براثر برخورد رشتۀ فلز با آبِ تحت فشار ایجاد میشود
بیشرأیریزیballot-box stuffing, ballot stuffingواژههای مصوب فرهنگستانتقلب در رأیگیری از راه پرکردن صندوق با آرای غیرواقعی متـ . پرکردن صندوق
بازbase 1واژههای مصوب فرهنگستانهر مادۀ شیمیایی اعم از یونی یا مولکولی که بتواند از جسم دیگری پروتون بپذیرد
گَرد آبپذیرwettable powderواژههای مصوب فرهنگستانسم یا کودی گَردمانند که با آب مخلوط میشود و میتوان آن را بر روی گیاهان افشاند
رکاب افشاندنلغتنامه دهخدارکاب افشاندن . [ رِ اَ دَ ] (مص مرکب ) تهیه ٔ سواری کردن . (آنندراج ). عزیمت کردن : پس از سالی رکاب افشاند بر راه سوی ملک سپاهان راند بنگاه بدانجا همچنان بر دست زرین رکاب افشاند سوی قصر شیرین .نظامی (از آنندراج ).<
جبین افشاندنلغتنامه دهخداجبین افشاندن . [ ج َ اَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از پیشانی بر خاک مالیدن : آنکه در راه تو دل بازد ودین افشاندآستانت چو برد نام جبین افشاند.طالب آملی (از بهارعجم ) (از آنندراج ) (از ارمغان آصفی ).
تخم پاشلغتنامه دهخداتخم پاش . [ ت ُ ] (نف مرکب ) که تخم پاشد. که تخم افشاند. تخم پاشنده . تخم افشان .