بیورسپلغتنامه دهخدابیورسپ . [ وَ رَ / ب َ وَ رَ ] (اِخ ) بیوراسپ . ضحاک . رجوع به بیوراسب شود : همی بیورسپش همی خواندندچنین نام بر پهلوی راندند.فردوسی .
بارشیلغتنامه دهخدابارشی . [ رِ ] (ص نسبی ) منسوب به بارش : هوای بارشی . ابر بارشی . رجوع به بارش شود.
بارشیpraecipitatioواژههای مصوب فرهنگستانابر فرعی به شکل بارشی، یعنی باران یا بارانریزه یا یخدانه یا تگرگ و غیره، که از ابر میریزد و به سطح زمین میرسد؛ این اصطلاح همراه با ابرهای فرازپوشنی و باراپوشنی و پوشنکومهای و پوشنی و کومهای و کومهایبارا میآید
پَسار بارشیprecipitation dragواژههای مصوب فرهنگستانپَسار ناشی از وجود برفابه یا آب راکد بر روی چرخهای هواگَرد
سپراَبر بارشیprecipitation shieldواژههای مصوب فرهنگستاندر تصاویر ماهوارهای، بخشی از سپراَبر گسترده که بر مبنای دیدبانیهای سطح زمین یا راداری در آن بارش مشاهده میشود
پیورسپلغتنامه دهخداپیورسپ . [ وَ رَ ] (اِخ ) لقب ضحاک . اژدهاک . دهاک . تلفظی از بیورسب است . رجوع به بیورسب و بیورسپ شود .