بیرنگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی یرنگ، رنگپریده، مثلشیربرنج، کمرنگ، سفید، ناسالم خاکستری، کمنور، مرده
اتومبیلرانی سرعتmotor racing, auto racing, automobile racing, car racingواژههای مصوب فرهنگستانمسابقۀ سرعتی برای خودروهای تقویتشده در مسیری ویژه یا ازپیشمشخصشده
بی رنگ و بولغتنامه دهخدابی رنگ و بو. [ رَ گ ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + رنگ + و + بو) که فاقد طعم و رایحه است . || کنایه از بی خاصیت . رجوع به رنگ و بو شود.
بی رنگفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه رنگ نداشته باشد.۲. [مجاز] ساده و بیآلایش.۳. (اسم) طرح ساده که نقاش بر روی پارچه یا کاغذ میکشد و بعد آن را رنگآمیزی میکند.
بی رنگیفرهنگ فارسی عمید۱. حالت بیرنگ بودن.۲. [مجاز] ساده و بیآلایش بودن.۳. (تصوف) بیچونی حق؛ عالم وحدت.
لکای بیرنگbleached shellac, bone dry bleached shellacواژههای مصوب فرهنگستانمحصول بیرنگ حاصل از رنگبَری صمغ لکای نارنجی
رنگ و وارنگلغتنامه دهخدارنگ و وارنگ . [ رَ گ ُرَ ] (ص مرکب ، از اتباع ) رنگارنگ . رنگ برنگ . رنگ دردرنگ . رنگ رنگ و به رنگهای مختلف . به الوان گوناگون . رجوع به رنگارنگ و رنگ برنگ و رنگ دررنگ و رنگ رنگ شود.
پهنۀ یخ آبیرنگblue ice areaواژههای مصوب فرهنگستانپهنههایی از صفحهیخ که در آن یخکاست سطحی یخ آبیرنگ را نمایان کرده است
تردی آبیرنگblue brittlenessواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تردی در فولادهایی که در دمای بین 200 تا 370 درجۀ سلسیوس بر روی آنها کار مکانیکی انجام شده است
چلچله آبیرنگHirundo atrocaeruleaواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از چلچلهایان و راستۀ گنجشکسانان که پشت بدنش سیاه با درخشش آبی است
لکای بیرنگbleached shellac, bone dry bleached shellacواژههای مصوب فرهنگستانمحصول بیرنگ حاصل از رنگبَری صمغ لکای نارنجی