موشیmouseواژههای مصوب فرهنگستاندستگاه الکترونیکی کوچکی که به رایانه متصل شود و با حرکت دادن آن بتوان مکاننما را بر روی صفحۀ نمایش جابهجا کرد و با دکمههای آن به سامانه فرمانهایی داد
Massدیکشنری انگلیسی به فارسیجرم، توده، انبوه، حجم، توده مردم، مراسم عشاء ربانی، کپه، جمع، قسمت عمده، گروه، جمع اوری کردن
برنامة عملیاتی انبوهmass action programواژههای مصوب فرهنگستانبهکارگیری راه حل خاص و آزمایششده برای رفع عامل خطرزا در همة نقاطی که این عامل وجود دارد، صرفنظر از وقوع یا عدموقوع تصادف در آن نقاط