تاراج کردهلغتنامه دهخداتاراج کرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) غارت شده . چپاول شده : خواسته تاراج کرده ، سودهایت بر زیان لشکرت همواره یافه ، چون رمه رفته شبان . رودکی (در مقام نفرین ).رجوع به تاراج شو
تارازلغتنامه دهخداتاراز. (اِخ ) دهی از دهستان ایذه ٔ بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز که در 59هزارگزی خاور ایذه واقع و کوهستانی گرم سیر است و 65 تن سکنه دارد که از ایل بختیاری اند، آب آن از چشمه ، محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است
تاراجلغتنامه دهخداتاراج . (اِ) غارت . (فرهنگ نظام ) (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (برهان ) (لغت فرس اسدی ). نهب . (انجمن آرا) (برهان ). چپاول . (فرهنگ نظام ). تارات . (برهان ). یغماکردن . چاپیدن . چپو کردن . تاخت . تاختن . غارتیدن . اغاره . با لفظ دادن و کردن مستعمل
تاراجلغتنامه دهخداتاراج . (اِخ ) دهی از دهستان ایذه ٔ بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز در 58هزارگزی باختر ایذه . کوهستانی ، گرم است و 60 تن سکنه دارد. بختیاری ، آب آن از چشمه و محصول غلات ، شغل اهالی زراعت . راه مالرو است . (از فرهنگ
تاراج دهلغتنامه دهخداتاراج ده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) تاراج دهنده . بغارت دهنده .- دُر به تاراج ده : وگرنه من ِ در به تاراج ده کمردزد را دانم از تاج ده . نظامی .رجوع به تاراج شود.
تاراج شدنلغتنامه دهخداتاراج شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تاراج رفتن . به غارت رفتن . به چپو رفتن . به چپاول رفتن : یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شدما همچنان لب بر لبی برناگرفته کام را. سعدی .رجوع به تاراج رفتن و تاراج شود.
تاراجلغتنامه دهخداتاراج . (اِ) غارت . (فرهنگ نظام ) (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (برهان ) (لغت فرس اسدی ). نهب . (انجمن آرا) (برهان ). چپاول . (فرهنگ نظام ). تارات . (برهان ). یغماکردن . چاپیدن . چپو کردن . تاخت . تاختن . غارتیدن . اغاره . با لفظ دادن و کردن مستعمل
تاراجلغتنامه دهخداتاراج . (اِخ ) دهی از دهستان ایذه ٔ بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز در 58هزارگزی باختر ایذه . کوهستانی ، گرم است و 60 تن سکنه دارد. بختیاری ، آب آن از چشمه و محصول غلات ، شغل اهالی زراعت . راه مالرو است . (از فرهنگ
حسین تاراجلغتنامه دهخداحسین تاراج . [ ح ُ س ِ ن ِ ] (اِخ ) اصفهانی . شاعر دوره ٔ قاجار. دیوان شعر وی ده هزار بیت است . (ذریعه ج 9 ص 165).
تاراجلغتنامه دهخداتاراج . (اِ) غارت . (فرهنگ نظام ) (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (برهان ) (لغت فرس اسدی ). نهب . (انجمن آرا) (برهان ). چپاول . (فرهنگ نظام ). تارات . (برهان ). یغماکردن . چاپیدن . چپو کردن . تاخت . تاختن . غارتیدن . اغاره . با لفظ دادن و کردن مستعمل
تاراجلغتنامه دهخداتاراج . (اِخ ) دهی از دهستان ایذه ٔ بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز در 58هزارگزی باختر ایذه . کوهستانی ، گرم است و 60 تن سکنه دارد. بختیاری ، آب آن از چشمه و محصول غلات ، شغل اهالی زراعت . راه مالرو است . (از فرهنگ