تراوضلغتنامه دهخداتراوض . [ ت َ وُ ] (ع مص ) تراوض در کالا؛ اختلاف و خصومت در آن . (اقرب الموارد). تراوض در بیع و شری ؛ تجاذب و کشمکش در آن ، و آن چنانست که بین دو معامله گر در امر فزونی و کمی جاری میشود. (المنجد). تجاذب در بیع بزیادی و نقصان . (متن اللغة). || تناظرگروهی در کاری . (المنجد). ||
طراوتلغتنامه دهخداطراوت . [ طَ وَ ] (ع مص ) طراء، طراءَة،طراوة؛ تر و تازه شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِمص ) تازگی . (مهذب الاسماء) : همه خشکی بود طراوت توکه چو رویم مباد رویت تر. مسعودسعد.طراوت خلافت به جمال انصاف و کمال م
بافتهفرهنگ فارسی عمیدبههمپیچیده و تابیدهشده؛ چیزی که از تاروپود تشکیل شده؛ پارچه، فرش، و مانندِ آنها.
بافتنفرهنگ فارسی عمیدتاروپود را لابهلای هم کردن در پارچهبافی، قالیبافی، و سایر چیزهای بافتنی؛ چند رشته موی یا نخ را بههم تابیدن.
بافتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بافندگی کردن، نساجی کردن ۲. در هم تنیدن، به هم تابیدن، تاروپود درهم زدن ۳. سر هم زدن، حرف بیمنطق زدن، گزافهگویی کردن ۴. از خود درآوردن
قوامدیکشنری عربی به فارسیقد , قامت , رفعت , مقام , قدر وقيمت , ارتفاع طبيعي بدن حيوان , بافندگي , شالوده , بافته , پارچه منسوج , بافت , تاروپود , داراي بافت ويژه اي نمودن
همبستگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه همبستگی، ارتباط دوگانه یامتقابل، دوسوپیوستگی، مناسبات مشترک (دوطرفه) دیگری، همدیگر وابستگی، رابطه همسازی، تقارن تاروپود، بافت متقاطع مبادله، تغییر متقابل جبران، تلافی مابهالاشتراک، وجوه اشتراک