تالاپ تالاپلغتنامه دهخداتالاپ تالاپ . (اِ صوت ) صدای برخوردن کفش در گل و لای یا طنین دست و پا زدن انسان یا حیوانی در آب . تَلَپ یا تُلُپ یا تِلِپ .
تالاپیلغتنامه دهخداتالاپی . [ لاپ ْ پی ] (اِ صوت ) صدای افتادن چیزی نرم بر زمین : انجیرها تالاپی می افتند روی زمین .
تالاپ تالاپلغتنامه دهخداتالاپ تالاپ . (اِ صوت ) صدای برخوردن کفش در گل و لای یا طنین دست و پا زدن انسان یا حیوانی در آب . تَلَپ یا تُلُپ یا تِلِپ .
تالان تالانلغتنامه دهخداتالان تالان . (اِ مرکب )(تکرار از جهت شدت و تأکید) نهب . تاراج . غارت و چپاول بسیار که با فعل بودن و شدن و کردن صرف شود. رجوع به تالان و تالان تالان بودن و سایر ترکیبات آن شود.
تالان تالان بودنلغتنامه دهخداتالان تالان بودن . [ دَ ] (مص مرکب ) تاراج و غارتی سخت بودن . غارت و تاراج بسیار بودن .- امثال : حال که تالان تالان است صد تومان هم زیر پالان است .رجوع به تالان و تالان تالان و تالان تالان شدن و سایر ترکیبات آن
صالةدیکشنری عربی به فارسیپهنه , ميدان مسابقات (در روم قديم) , عرصه , گود , صحنه , ارن , تالا ر کنفرانس , تالا ر شنوندگان , شنودگاه , تالا ر , سالن زيبايي , رستوران , مشروبفروشي
بحيرةدیکشنری عربی به فارسیتالا ب , مرداب , درياچه , استخر , برکه , خليج , شاخابه , دريا , اب راکد , محض , خالي , تنها , انحصاري , فقط
تالاپیلغتنامه دهخداتالاپی . [ لاپ ْ پی ] (اِ صوت ) صدای افتادن چیزی نرم بر زمین : انجیرها تالاپی می افتند روی زمین .
تالابلغتنامه دهخداتالاب . (اِ) تال . (برهان ). آبگیر و استخر را در هند تالاب گویند. (فرهنگ نظام ). آبگیر و استخر وبرکه . (ناظم الاطباء). استخر. (برهان ). غدیر. کول .
تالاب رودلغتنامه دهخداتالاب رود. (اِخ ) رودی است که بدریاچه ٔ هامون ریزد و تا محل تلاقی با رود میرجاوه ، خط سرحدی ایران در بلوچستان تعیین شده است .
تالاجلغتنامه دهخداتالاج . (اِ) بانگ . (لسان العجم شعوری ) (ناظم الاطباء). فریاد و غوغا.(ناظم الاطباء). || هنگامه . فتنه . (ناظم الاطباء). و رجوع به لسان العجم شعوری ج 1 ص 274 شود.
تالاپ تالاپلغتنامه دهخداتالاپ تالاپ . (اِ صوت ) صدای برخوردن کفش در گل و لای یا طنین دست و پا زدن انسان یا حیوانی در آب . تَلَپ یا تُلُپ یا تِلِپ .
پوتالالغتنامه دهخداپوتالا. (اِخ ) نام بزرگترین معبد بت پرستان تابع دین بودا در نزدیکی شهر لهاسا از سرزمین تبت و آن تحت اداره ٔ بزرگترین رئیس روحانی بودائیان دالای لاما میباشد.
گواستالالغتنامه دهخداگواستالا. [ تال ْ لا ] (اِخ ) شهری از ایتالیا که در کنار رود پو واقع است و 13800 تن جمعیت دارد.
کاپورتالالغتنامه دهخداکاپورتالا. (اِخ ) سابقاً امیرنشین هند انگلیس جزو پنجاب . جمعیت 268000 تن . کرسی آن نیز «کاپورتالا» نام دارد که جمعیت آن 16000 تن اس-ت .