تالهللغتنامه دهخداتالهل . [ هََ ل َ ] (اِخ ) از طوایف مغرب هند طبق نوشته ٔ سنگهت . رجوع به ماللهند بیرونی ص 155 شود.
توللیلغتنامه دهخداتوللی . [ ت َ وَل ْ ل َ لی ] (اِخ ) طایفه ای از طوایف ایل قشقائی . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 83).
توللیلغتنامه دهخداتوللی . [ ت َ وَل ْ ل َ لی ] (اِخ ) دهی از دهستان میان دربند است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه واقع است . و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
ثآلیللغتنامه دهخداثآلیل . [ ث َ ] (ع اِ) ج ِ ثؤلول . آژخها. ازخها و آن را به هندی سه گویند. (غیاث اللغة). زگیلها. || ثآلیل لسان ؛ درشتی هائی که بر بشره ٔ زبان است .
تألیللغتنامه دهخداتألیل . [ ت َءْ ] (ع مص ) تیز کردن . (زوزنی ). کناره ٔ چیزی تیز کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). تیز کردن و ستیخ کردن گوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ).