تألیفلغتنامه دهخداتألیف . [ت َءْ ] (ع مص ) جمع کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). جمع نمودن . (منتهی الارب ). جمع نمودن با ترتیب . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سازواری دادن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). فراهم آوردن . (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). دو چیز یا چند چیز
تالولغتنامه دهخداتالو. (اِخ ) یکی از آبادیهای زیارت خواسته رود، در استراباد رستاق . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران بخش انگلیسی ص 128 و ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 171 شود.
تالیففرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ تصنیف] نوشتن و فراهم آوردن کتابی که مطالب آن را از کتابهای دیگر اقتباس کرده باشند.۲. (اسم) اثری که با این روش نوشته شده است.۳. [قدیمی] پیوند.
تالیففرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ تصنیف] نوشتن و فراهم آوردن کتابی که مطالب آن را از کتابهای دیگر اقتباس کرده باشند.۲. (اسم) اثری که با این روش نوشته شده است.۳. [قدیمی] پیوند.
تألیفاتلغتنامه دهخداتألیفات . [ ت َءْ ] (ع اِ) ج ِ تألیف . رجوع به تألیف و رجوع به مجمعالادوار هدایت (در علم موسیقی ) بخش سوم ص 113 شود.
تألیف کردنلغتنامه دهخداتألیف کردن . [ ت َءْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) میان دو تن الفت دادن آنان . || سازواری دادن دو چیز را با هم . || فراهم آوردن کتاب . گرد آوردن مسائل علمی . کتاب نوشتن . رجوع به تألیف شود.
تألیف لحنلغتنامه دهخداتألیف لحن . [ ت َءْ ف ِ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ترکیب نغمه ٔ موسیقی با نظامی موزون .
تألیفاتلغتنامه دهخداتألیفات . [ ت َءْ ] (ع اِ) ج ِ تألیف . رجوع به تألیف و رجوع به مجمعالادوار هدایت (در علم موسیقی ) بخش سوم ص 113 شود.
تألیف الحانلغتنامه دهخداتألیف الحان . [ ت َءْ ف ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ج ِ تألیف لحن . ترکیب نغمات موسیقی با نظامی موزون .
تألیف تقییدیلغتنامه دهخداتألیف تقییدی . [ ت َءْف ِ ت َق ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ترکیب دو کلمه با یکدیگر بطوری که بحد جمله ٔ کامل نرسد. در مقابل تألیف خبری که جمله ٔ کامل را گویند. مرکب ناقص . در مقابل مرکب تام : انسان سفیدپوست است . رجوع به اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص <span class="hl" dir="ltr"