تألیف تقییدیلغتنامه دهخداتألیف تقییدی . [ ت َءْف ِ ت َق ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ترکیب دو کلمه با یکدیگر بطوری که بحد جمله ٔ کامل نرسد. در مقابل تألیف خبری که جمله ٔ کامل را گویند. مرکب ناقص . در مقابل مرکب تام : انسان سفیدپوست است . رجوع به اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص <span class="hl" dir="ltr"
تالولغتنامه دهخداتالو. (اِخ ) یکی از آبادیهای زیارت خواسته رود، در استراباد رستاق . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران بخش انگلیسی ص 128 و ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 171 شود.
تألیفلغتنامه دهخداتألیف . [ت َءْ ] (ع مص ) جمع کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). جمع نمودن . (منتهی الارب ). جمع نمودن با ترتیب . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سازواری دادن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). فراهم آوردن . (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). دو چیز یا چند چیز
تألیف خبریلغتنامه دهخداتألیف خبری . [ ت َءْ ف ِ خ َ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ترکیب کلمات چنانکه جمله ٔ کامل سازد. در مقابل تألیف تقییدی : انسان حیوان ناطق است . رجوع به تألیف تقییدی و اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص 14 و 63 شود
قضیه ٔ حملیهلغتنامه دهخداقضیه ٔ حملیه . [ ق َ ضی ی َ / ی ِ ی ِ ح َ لی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تألیف قضیه ای از دو چیز باشد: محکوم به و محکوم علیه ، و آن تألیف بر دو گونه است ، یکی آنکه میان بسائط الفاظ و مفردات باشد یاآ
تحلیل قیاسلغتنامه دهخداتحلیل قیاس . [ ت َ لی ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنالوطیقای اول . خواجه نصیر طوسی در اساس الاقتباس آرد: قیاساتی که در علوم و اثناء محاورات از جهت اثبات و ابطال مطالب ایراد کنند بیشتر آن بود که از ترتیبها تحریف یافته باشد. و باشد که مقارن چیزهایی بود که بمثابت حشو بود یا ب
قضیةلغتنامه دهخداقضیة. [ ق َ ضی ی َ ] (ع مص ) دارای همه ٔ معانی قَضْی و قضاء است . قضی یقضی قضیاً و قضأاً و قضیةً. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَضْی و قضاء شود. || (اِ) مطلوب و مراد. || حکم وامر. (ناظم الاطباء). فرمان . (منتهی الارب ). || فتوا. || دلیل . || داستان و حکایت . نقل و
تألیفلغتنامه دهخداتألیف . [ت َءْ ] (ع مص ) جمع کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). جمع نمودن . (منتهی الارب ). جمع نمودن با ترتیب . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سازواری دادن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). فراهم آوردن . (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). دو چیز یا چند چیز
تألیفلغتنامه دهخداتألیف . [ت َءْ ] (ع مص ) جمع کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). جمع نمودن . (منتهی الارب ). جمع نمودن با ترتیب . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سازواری دادن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). فراهم آوردن . (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). دو چیز یا چند چیز