تبوللغتنامه دهخداتبول . [ ت َ ب َوْ وُ ] (ع مص ) تبول بر کسی ؛بضرب و دشنام فراگرفتن او را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شاش کردن . (ناظم الاطباء).
تبوللغتنامه دهخداتبول . [ ] (اِ) بهم برآمدن دل بود از چیزی : اگر تبول گرفت از تو این دلم چه عجب تبول گیرد دل از حدیث ناپدرام .خفاف (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 324).
تبویللغتنامه دهخداتبویل . [ ت َ ] (ع مص ) به شاش داشتن . (اقرب الموارد).شاشانیدن : فی القاثاطیر و استعمالها فی التبویل و الزرق . (قانون ابوعلی سینا چ طهران ص 268).
تیبوللغتنامه دهخداتیبول . (اِخ ) شاعر یونانی که در حدود سال 50 تا 18 ق .م . می زیست . مرثیه های زیبا و لطیفی از وی باقی مانده است . (از لاروس ). رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص <span class="
ناپدراملغتنامه دهخداناپدرام . [ پ ِ ] (ص مرکب ) ناخوشایند. ناپسند. ناخوش : اگر تبول گرفت از تو این دلم چه عجب تبول گیرد دل از حدیث ناپدرام . سوزنی . || شوم . نامبارک . نامیمون . ناشاد : اندر آن روزهای ناپدر
متبوللغتنامه دهخدامتبول . [ م َ ] (ع ص ) قلب متبول ؛ دل بیمار شده ٔ از دوستی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تَبل شود.
متبوللغتنامه دهخدامتبول . [ م ُ ت َ ب َوْ وِ ] (ع ص ) آن که بول کند. (آنندراج ). کسی که کمیز می اندازد. (ناظم الاطباء). || کسی که به واسطه ٔ کتک و دشنام غالب می آید. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبول شود.