تبیهسلغتنامه دهخداتبیهس . [ ت َ ب َ هَُ ] (ع مص ) بناز خرامیدن . || جاء یتبیهس ؛ آمد و نیست چیزی با او. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تبهشلغتنامه دهخداتبهش . [ ت َ ب َهَْ هَُ ] (ع مص ) فراهم آمدن قوم . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تباهشلغتنامه دهخداتباهش . [ ت َ هَُ ] (ع مص ) فروآوردن : تباهشا بینهما الشی ٔ؛ فرودآورد هر یکی پیش دیگری چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد).
تابشلغتنامه دهخداتابش . [ ب َ / ب ِ ] (اِمص ) روشنی و فروغ آفتاب و شمع و پرتو آتش . (آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرا).بریص ؛ درخش و تابش چیزی . (منتهی الارب ) : به گرز نبردی بر افراسیاب کنم تیره گون تابش آفتاب . <p class="aut